نیمه دوم زندگی یک زن

ساخت وبلاگ
تفاوت فرهنگها و دیدگاهها در زندگی زناشویی باعث خیلی از دلخوریاست.مادر همسر من یه عادتی داره که همش به بچه هاش مخصوصا ته تغاریش (همسرمن ) زنگ بزنه و سوال جوابشون کنه . همسر بارها ازین تعداد زیاد تماسها کلافه شده و گاهی یک درمیون جواب داده و گاهی هم با رفتارش اعلام نارضایتی کرده . مثلا بارها شده مریض بوده ودلش نمیخاسته که مادرش صداشو اونجوری بشنفه ولی تماسهای مکرر روزانه مادر باعث شده که بیماریشو اعلام کنه . با اینکه خودش ازین کار به ظاهر بدش میاد ولی دقیقا همینکار رو انجام میده . اگه ما جایی بریم همسر تمام وقت زنگ میزنه و هی پرس و جو میکنه و میگه زودتر بیا و این تماسها باعث رنجش من میشه . دقیقا عکس مادر همسر من عادت به تماس زیاد و پرس و جو کجایی چیکار میکنی ندارم و نهایتا تماسی بگیرم بابت یه کاره و بعد سلام ، کارم رو میگم و قطع میکنم . گاهی همسر گله میکنه که چرا دنبالم نمیگردی و فقط تماست کاریه ؟ از طرفی وقتی دخترک تا جایی میره همسر میگه بهش چند بار زنگ بزن بدونه برامون مهمه . گاهی تصمیم میگیرم وقتی همسر بیرونه هی زنگ بزنم و بپرسم‌ کجایی ؟ چیکار میکنی ؟ چرا نمیای . هر چند که مطمئنم با عکس العمل تندش مواجه خواهم شد . یا باید نسبت به تلفنهای مکررش بی تفاوت باشم و ناراحت نشم و رد شم . شماها تاحالا توی این شرایط بودین ؟ پیشنهادتون چیه ؟ + نوشته شده در پنجشنبه دوازدهم آبان ۱۴۰۱ ساعت 22:58 توسط ماهی  |  نیمه دوم زندگی یک زن...
ما را در سایت نیمه دوم زندگی یک زن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : animehdovomd بازدید : 92 تاريخ : يکشنبه 15 آبان 1401 ساعت: 12:43

امسال دخترک در عرض یکماه سه تا مدرسه عوض کرد . اولین تغییرش بخاطر تغییر رشته ش شد و دومین تغییر مدرسه بخاطر همکلاسی ناباب . روزی که وسط آموزش پرورش فریاد کشیدم پرونده بچه منو بدید ببرم از رفتار تند خودم شرمنده بودم ولی امروز که آرامش به قلب و روح بچه م برگشته و چهره ی بچه گونه ش شاداب شده از فشاری که آوردم برای دومین تغییر خوشحالم . هر چی سعی میکردم اون همکلاسی ناباب رو ندید بگیرم و با ترحم بهش نگاه کنم بیشتر آزرده میشدم . ماجرا ازونجایی شروع شد که شب شهادت امام رضا که پای دیگ حلیم بودیم و همسر روسری سبز رنگ منو دور گردنش انداخته بود و اون روسری بوی دود گرفته بود و ناخواسته این روسری بدون شستشو توی کمد لباسم قرار گرفت و من مجبور شدم تمام لباسهای داخل کمد رو بشورم یهو جرقه ای در ذهنم ایجاد شد که دوست بد هم میتونه همونجوری روی افکار بچه من تاثیر بذاره و در حالیکه هنوز لباسها داخل ماشین لباسشویی بود من وسط اموزش پرورش درخواست پرونده ی بچه م رو میکردم .دیشب همسر برای دخترک بادوم و تنقلات دیگه و یسری قرصهای مکمل مث امگا و قرص اهن خرید تا در یک برنامه مدون به بچه بدم . صبح که داشتم بادومها رو پوست میکردم تا توی کیفش بذارم به هرکدوم از بادومها یک بسم الله گفتم و صلواتی نثار امام زمان . به امید اینکه غیر اثربخشی جسمی به روح فرزندم هم اعتقاداتی که خودم ازش نتیجه گرفتم القا کنم و بعد رفتن دخترک به پدرمادر خودم رحمت فرستادم که ما رو معتقد و وصل به یچیزایی تربیت کردن . هرچند خیلی سفت و سخت نه اما بازم از وصل نبودن و معلق بودن در برهوت زندگی ، بهتر .از خدا میخام کمکم کنه که همزمان با تعلیم بچه م و رسوندنش به یک جایگاه خداپسندانه بتونم در تربیت روح و ارتقای انسانیتش هم موفق بشم و از خودم نیمه دوم زندگی یک زن...
ما را در سایت نیمه دوم زندگی یک زن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : animehdovomd بازدید : 105 تاريخ : سه شنبه 10 آبان 1401 ساعت: 3:13

توی تبلیغات کانالای ایتا اتفاقی به یه کانال برخورد کردم که از پاکسازی کامل دستگاه گوارش توسط انار میگه . من به طب سنتی مخصوصا اسلامی بسیار علاقه مندم . واسه همین تصمیم گرفتم اجراش کنم . گفتم با شما هم اشتراک بذارم شاید براتون جالب باشه . میگه اخلاط سوخته مث لجن های ته نشین ته جوب روی پرزهای معده و روده میمونن و نمیذارن پرزها کارشونو بدرستی انجام بدن . هدف پاکسازی دستگاه گوارش و به تعریف من لایروبی کامل معده و روده س .به مدت ۱۴ شب بعد حدودا دو سه ساعت از صرف شام یک دونه انار ترجیحا شیرین با گلپر و نمک و آویشن برای رفع سردی انار همراه با پیه و پره که کاملا جویده بشه و موقع خوردن زیرش سینی یا پارچه گذاشته شه تا حتی یدونه ش هم زمین نیفته و کامل خورده شه و روش چیزی نخوریم تا صبح .صبح بعد بیدار شدن آب ولرم و سه قاشق غذاخوری روغن زیتون و چن تا قطره لیمو ترش سرکشیده بشه و تا یکساعت بعد چیزی خورده نشه .این روش به مدت چهارده شب انجام بشه . امشب شب دوم دوره منه . اگه دوست داشتید انجامش بدید .خوشحال میشم تجربیاتتون رو با منم به اشتراک بذارید نیمه دوم زندگی یک زن...
ما را در سایت نیمه دوم زندگی یک زن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : animehdovomd بازدید : 100 تاريخ : سه شنبه 10 آبان 1401 ساعت: 3:13

خانوم روشن یه بانوی مسن حدودا ۶۵ ساله س . همسرشو ۶ سال پیش از دست داده . هردوشون کارمند آزمایشگاه بیمارستان بودن .یه مغازه تجهیزات پزشکی هم دارن .از بچگی میشناختمشون .همیشه با هم بودن . با هم میرفتن با هم‌ میومدن . اگه بگم هیچ وقت هیچ کدومشونو تنها ندیدم غلو نکردم . چن سال پیش شنیدم که همسر خانوم روشن فوت شده اما اینقدر صمیمی نبودم که برم سروقتش . یه دوستی دور و گاهی بعنوان مشتری . اما چند وقته که به خانوم روشن نزدیک شدم . از همون روزا که برای پانسمان زخم بستر خواهر همسر میاوردمش خونه . حالا با هم صمیمی شدیم . جوریکه دیگه میرم پشت پیشخوان مغازش میشینم . همه جای پیشخوان پره عکس همسر خانوم روشنه و دلنوشته هایی با خط خودش . جالب اینجاست بیشترشون تاریخ داره . از رفتارش قشنگ میشه دلتنگی و خنده زورکی رو فهمید . از هر ده تا جمله ش هشت تاش در مورد همسرشه . هرچند من تمام وقت به شوخی میگم ولش کن بابا اونجا سرش با حوریا گرمه . اما ته دلم به این عشق احترام میذارم .این روزا سعی میکنم با یه مکالمه چن دقیقه ای یکم بخندونمش . اما برنامم واسش اینه بکشونمش سمت ورزش و طبیعت گردی شاید یکم روحیه ش عوض بشه .دیشب که باهم توی جاده موسیقی گوش میکردیم و درددل میکردیم یهو یه سوال برام پیش اومد . ازش پرسیدم بنظرت راز این عشق چندین ساله در چیه ؟جوابش خیلی ساده ولی قشنگ بود . گفت احترام کلامی و رفتاری . خانوم روشن میگفت ما حتی در بحثهامون هم باهم با احترام همدیگه رو مخاطب قرار میدادیم . میگفت شوخی باعث بی احترامی میشه و ما هرگز با هم شوخی نکردیم و این راز یه زندگی عاشقانه و محترمانه بود از زبون خانوم روشن . بیایید عاشقانه زندگی کنیم نیمه دوم زندگی یک زن...
ما را در سایت نیمه دوم زندگی یک زن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : animehdovomd بازدید : 121 تاريخ : جمعه 6 آبان 1401 ساعت: 21:39

از زمانیکه که با همسر آشنا شدم تا امروز که حدودا بیست و یک سال میگذره چن تا عادت خوب داشته که هیچ وقت ترک نشده . خوندن سوره فتح و دویست تا یاالله گفتن عصر جمعه ازون عادتاست . سوره فتح رو که خودمم اعتقاددارم و روایت هم داریم برای رفع گرفتاری . اما این دویست تا یاالله گفتن رو هر چی گشتم منبعشو پیدا نکردم . اگه میگفت صد تا خیلی سوال برانگیز نبود و تعداد اذکار معمولا صدتا هستن اما دویست تا رو تاحالا هیچ جا نشنیدم . با اینحال چون اون گفته ما هم سالیان سال که بنا به روال انجام دادیم جوریکه الان که دخترک بزرگ شده حتی وقتی جایی هستیم که همسر اونجا نیس تا یاداوری کنه دخترک میگه عصر جمعه س دویست تا یالله بگیم . اینجوریه که یه سنت توی خونه ما شکل گرفته برای عصرای جمعه . خوبیش اینه که هممون هم بهش معتقدیم و برطرف شدن خیلی از گرفتاریهامون رو هم منتسب به این دویست تا یالله عصر جمعه میدونیم . هرچند که نمیدونم همسر این دویست تا رو از کجا آورده ولی هرچی هست سنت قشنگیه . اینو اینجا نوشتم شاید برای شمام کارساز باشه . رفع گرفتاری از زندگیامون بشه ان شالله . + نوشته شده در جمعه بیست و نهم مهر ۱۴۰۱ ساعت 19:58 توسط ماهی  |  نیمه دوم زندگی یک زن...
ما را در سایت نیمه دوم زندگی یک زن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : animehdovomd بازدید : 82 تاريخ : سه شنبه 3 آبان 1401 ساعت: 12:53

این روزا هر چی برامون سوال پیش میاد فورا میریم سراغ گوگل و سرچ‌ میکنیم . گوگل هم مث یه شهر هر آدرسی که توش اون کلمه رو داشته باشه میاره بالا .حالا مربوط یا نامربوط بودنش رو جوینده باید تشخیص بده . اما این شهر گوگل یه محله جنوب شهری داره بنام نی نی سایت که یه مشت زن بیکاره خاله زنک نشستن جلو در کوچه و سبزی پاک میکنن و در مورد هر چیزی صحبت میکنن و نظر میدن . از روشهای لاغری گرفته تا نظر در مورد خرید میل سوپاپ بنزده تن . ازونجا که اسم سایتشون نی نی سایته همدیگه رو هم با اسم بچه هاشون صدا میزنن . مثلا ننه علی نیمه دوم زندگی یک زن...
ما را در سایت نیمه دوم زندگی یک زن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : animehdovomd بازدید : 99 تاريخ : سه شنبه 3 آبان 1401 ساعت: 12:53